همانطور که می دانید بر اساس مبانی و اصول علم، همه چیز مشمول یک قاعده ثابت می شود که به موجب این قاعده آن چیز یا درست است یا غلط. گرچه ممکن بود در مورد "درستی" یا "نادرستی" چیزی تردید داشته باشند، لیکن در مورد یک چیز، هیچ تردیدی نداشتند و آن اینکه هر پدیدهای یا "درست" است یا "نادرست". در این زمینه مثالهای فراوانی را می توان ارائه داد: مثلاً هرکسی می تواند بگویدکه اتمها ارتعاش می کنند یا نمی کنند، یا اینکه علف سبز است و قرمز نیست و خیلی چیزهای دیگر. به عبارت دیگر در یک پاسخ دلخواه، نظیر سبز بودن یا قرمز بودن علف، که مشخص کننده جواب صحیح یا غلط است، حالت میانهای مطرح نیست. اما این مثالها را، که در آنها برای هر مسألهای تنها یک جواب آری یا نه صادق است، نباید به همه چیز تعمیم داد. اشتباه علم، تعمیم این موضوع به تمام پدیده ها بود. در منطق و ریاضیات نیز همین استدلال حاکم بوده است: هر چیزی یا درست است یا غلط؛ بر این اساس، موضوعات منطقی و ریاضی نیز یا کلاً درست هستند یا کلاً نادرست، سفید یا سیاه، یک یا صفر. مثال های زیادی را می توان ارائه داد مثلا مشاهده می کنید که در برخی کشورها انسان را از 18 سالگی به بالا بزرگسال می گویند و خیلی قطعی، خشک و یکدفعه شخص 18 ساله را بزرگسال فرض می کنند و اگر شخص یک روز قبل از 18 سالگی باشد به هیچ وجه از نظر قانون بزرگسال محسوب نمی شود.
اشتباه علم در اینجاست که چنین تحلیلی از همه پدیدههای مختلف منطقی و ریاضی دارد. خواهیم دید که نباید چنین ارزیابی کرد، بلکه باید همه چیز را به طور نسبی سنجید و برای آنها درجه بندی قائل شد. در واقع هر چیزی «به طور نسبی» درست یا غلط است. به عبارت دیگر پدیدههای واقعی تنها سیاه یا سفید نیستند، بلکه تا اندازهای "خاکستری" هستند. علم واقعیت های خاکستری را با ابزار سیاه و سفید به نمایش می گذاشت و این چنین بود که به نظر می رسید واقعیت ها نیز تنها سیاه یا سفید هستند.
آیا اینکه انسان را از 18 سالگی به بالا بزرگسال می گویند یک واقعیت نیست و حال واقعیت چیز دیگری است : در بین 15 یا 16 ساله ها به ندرت می توان اشخاصی را یافت که واقعا بزرگسال باشند و همچنین در بین 23 یا 24 ساله ها نیز می توان اشخاصی را (هرچند به ندرت) یافت که هنوز بزرگسال نشده اند.
در دنیای ریاضی، مفاهیم، منطق ها و روابط بسیاری وجود دارند. بسیاری از این روابط و مفاهیم مبتنی بر سیستم دو ارزشی، یعنی درست یا نادرست، قرار گرفته اند. به طور مثال می گویند : این سیستم طبق فلان اصل یا فلان رابطه و قضیه ریاضیاتی، ناپایدار است (یا پایدار است). در حقیقت دو ارزش پایدار و ناپایدار را برای یک سیستم کنترلی (که در درس کنترل خطی مطرح می شود) قائل می شوند. یا به عنوان مثالی دیگر مهندسان نرم افزار می گویند فلان سیستم نرم افزاری، Safe یا Unsafe است و دو ارزش Safe و Unsafe قائل می شوند و یک سیستم نرم افزاری را یا Safe و یا Unsafe ارزش گذاری می کنند. در واقع فقط از دو رنگ سیاه و سفید استفاده می کنند. از این قبیل مثال ها در رشته های مهندسی بسیار فراوان وجود دارند که در این مجال نمی گنجند.
استفاده از دو ارزش، مثل سیاه و سفید، جالب به نظر نمی رسد و به تعبیری :
مهندسی که یک سیستم (به طور مثال: مدار، ساختمان، سیستم مکانیکی، سیستم سخت افزاری یا نرم افزاری) را مبتنی بر ریاضیات دو ارزشی طراحی می کند همچون نقاشی است که فقط از دو رنگ سیاه و سفید (ونه حتی از خاکستری) استفاده می کند.
در بسیاری از علوم دیگر نیز این ارزشگذاری دوارزشی (شاید متاسفانه) وجود دارد. به طور مثال همین چند وقت پیش همه می شنیدند و می دیدند که سیاسیون ایالات متحده آمریکا خطاب به ایران و برخی کشورهای دیگر می گفتند : یا «با ما»یید یا «بر ما»یید. همانطور که می بینید این منطق دوارزشی بسیاری از اوقات خطرناک است و احمقانه.